شهید سید مرتضی آوینی

پایگاه انتشار بعضی از آثار شهید سید مرتضی آوینی که به دلایل موجه تاکنون منتشره نشده

شهید سید مرتضی آوینی

پایگاه انتشار بعضی از آثار شهید سید مرتضی آوینی که به دلایل موجه تاکنون منتشره نشده

دموکراسی و آزادی مطبوعات

يكشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۵:۰۳ ب.ظ

سید مرتضی آوینی

اشاره: سید مرتضی آوینی متن زیر را در جواب نظرخواهی مجله آدینه نوشته، اما در آن زمان در آن مجله منتشر نشده است. متن زیر از روی دست نوشته ایشان تایپ شده و رسم الخط آن تغییر نکرده است. نمونه سند دست نوشته نیز در زیر می آید.

اگر این سخن را که «وجود انسان ، عین آزادی است» به این صورت بیان کنیم که «وجود انسان عین اختیار است» ما هم به آن اعتقاد و بلکه یقین داریم. می­گویم «ما» چرا که ما نسبت به عالم کنونی ، که یا غرب است و یا غرب باور ، در جبهه­ای دیگر واقع شده­ایم و حرف ما ، همان نیست که در عالم کنونی برسر زبانها و قلمها جاری است. یعنی اگر بخواهم صورتی کاملا منطقی به این نوشتار بدهم ناگزیر باید از بحث درباره «کلمات» آغاز کنم و یک بار دیگر ، کلمات کشورهای جهان سوم ، شمال و جنوب ، دموکراسی و نهادی شدن ... را از نظرگاه خویش معنی کنم و آنگاه به پرسش شما پاسخ دهم، اما چنین نکرده­ام و از بحث در باب «آزادی و انسان» آغاز کرده­ام. برمی­گردم به سخن نخستین: .... و اما اگر این جمله را انسان که اگزیستانسیالیست­های نوین می­گویند بیان کنیم یعنی اینکه «انسان هیچ نیست جز آزادی» از معتقدات خویش فاصله­ای بسیار گرفته­ایم. ما معتقدیم که انسان آزاد است و مختار پای به جهان می گذارد و از همین روی «متعهد» است اما نه آنچنان است که این انسان هیچ چیز جز «آزادی» نباشد.

 دموکراسی و آزادی مطبوعات

این آزادی که سارتر از آن می گوید امری موهوم و غیر متعین است چرا که نامحدود است. تنها حقایقی در دنیا امکان تعین و تحقق پیدا می کنند که موقف و میقاتی داشته باشند. همین کلمه «نهادی شدن» که فرموده­اید در مفهوم عام خویش ، همان تعین و تحقق است.

ما معتقدیم که انسان «حقیقتی» دارد که آزادی و اختیارش، واسطه تجلی بخشیدن به آن است. این خود انسان است که خودش را می­سازد اما در عین حال او حقیقت ثابتی دارد که «خودحقیقی» اوست. این خود حقیقی، مسامحتا معنایی نزدیک به مفهوم «دازین»DASEIN در نزد هایدگر دارد. انسان، خود، خویشتن را می سازد اما در تقرب یافتن به این حقیقت و یا بعد گرفتن از آن به دو نتیجه کاملا متمایز دست می­یابد، در صورت اول او به «حقیقت انسانیت» نزدیک می­شود و در صورت بعد به «از خود بیگانگی» گرفتار می­آید.

فهم دموکراسی جز از طریق مباحثه در باب مفهوم آزادی میسر نمی­شود. حق با شماست که دموکراسی در کشورهای جهان سوم یا جنوب نهادی نمی­شود اما در جواب اینکه «چرا چنین است؟» من حرف دیگری دارم.

فرهنگ دموکراسی در کشورهای جهان سوم، و بهتر بگویم در میان اقوامی که تاریخ و تمدنی متمایز از غرب دارند،‌ وجود ندارد چرا که اصلا درک تاریخی و فرهنگی آنان از آزادی، متفاوت است. «نهادی شدن دموکراسی» به زعم ما یعنی تحقق دموکراسی و این امر به فرهنگ دیگری نیاز دارد که در میان ما نیست. فرهنگ را هرگز مجرد از تاریخ، زبان، معتقدات-باورها- و حتی جغرافیا... نمی توان معنا کرد، آنگاه چگونه می توان انتظار داشت که دموکراسی در میان قومی همچون ما که در بخش اعظم تاریخ خود، در جنگ با یونان و روم یعنی قبله عالم جدید بوده­اند، زبانشان زبانی است که در قرن هشتم هجری در نسبتی لایتغیر با عرفان شیعی تکامل یافته است و باورهایشان در همه اعصار حیاتشان در تقابل و تعارضی جدی و لاینحل با همین صفات و خصائلی بوده است که اکنون در غرب تعین و تحقق یافته ... نهادی شود؟ جان به جان ما کنند فرهنگ ما همین است که هست و درک و فهم ما نیز از مفاهیم متعین در عالم کنونی متناسب با همین فرهنگ است. با رجوع به نظریات ماکس وبر درباره «موانع بست روح سرمایه داری» در جوامع دیگر شاید بهتر و روشن تر بتوان در باره آنچه گفته ام تامل کرد . این امر به «خلقیاتی»-LETHOS- نیاز دارد که جوامعی با فرهنگ وحیانی همچون ما، فاقد آن هستند، این کلمه – خلقیات- همان است که ماکس وبر نیز به کار می­برد. من حتی در این معنا که روشنفکران ما هم روح دموکراسی را به قدم حضور دریافته باشند شک دارم ، چه برسد به مردم که اصلا و ابدا با آن بیگانه­اند. اگر قرار باشد که دموکراسی نهادی شود مگر نباید «مردم» به آن اقدام کنند و یا همین که حکومت ها به آن اقدام کنند کافی است؟ اگر جواب دهید که«فقط دولت ها، اقدام کنند کافی است» این سخن خود ، مخالف دموکراسی است. مردم باید دموکراسی را پذیرا شوند و این قبول به فرهنگی نیاز دارد که در میان ما نیست.

البته علی رغم آنکه کشورهای جهان سوم و خصوصا جوامعی با فرهنگ وحیانی همچون ما از فرهنگ دموکراسی بی بهره­اند اما دارای حکومت­هایی هستند که نهادهای آن در تقلید از جوامع دموکراتیک (با صرف نظر از انواع یا حدود آن) شکل گرفته­اند، اگر این امر را تناقض بدانید کاملا درست تشخیص داده­اید. همین تناقض است که جوامع این سوی جهان را دچار معضلات شگفت آوری کرده است که با «از خود بیگانگی» به انسان روی می­آورند. حتی اگر «تئوری سه فرهنگ» را هم بپذیریم تفاوتی در این نتایج حاصل نمی­آید چرا که در جوامعی همچون ایران، اگرچه فرهنگی ملی تاریخی آماده گر پذیرش فرهنگ دینی بوده است اما فرهنگ غربی، هرگز امکان انضمام و اتحاد با دو فرهنگ دیگر را نیافته است. به عللی که باز هم بخشی از آن را در نظریات ماکس وبر و یا با تکیه بر یافته­های پدیدار شناسی تاویلی، پیدا کرد.

در اینجا ما مطلقا مقلد غرب هستیم و حتی در میان روشنفکرانمان غربی نشده­ایم. ما به این معنای آزادی که مبنای برپایی دموکراسی است همانگونه روی آورده­ایم که به اتوموبیل و یخچال و فریزر و جارو برقی .... و ویدیو . ما در همه این ابزار و مفاهیم ، خود آگاهانه و یا نابخود در جستجوی «خود تاریخی و فطری» خویش هستیم. مهم این نیست که در این جستجو موفق می شویم یا نه ، مهم این است که ما در نسبت با این مفاهیم و ابزار ، شرط جامعی را جست­وجو می­کنیم که قبول اینها ملازم با نفع خودمان نباشد. ... و مهمترین مانع نهادی شدن دموکراسی در جوامعی مثل ما همین است، ما تسلیم نمی­شویم.

... و اما دو مطلب دیگر باقی می­ماند که باید عرض کنم: یکی آن که من علی­رغم اینکه معنای آزادی را به گونه­ای کاملا متمایز درک می کنم اما مشخصا با آزادی مطبوعات حتی خیلی بیشتر از حدود متعارف موافق هستند چرا که اصلا طریق رسیدن به یک فرهنگ واحد و مستقل را در آزادی مطبوعات می بینم نه نفی آن. تضارب آراء‌،‌ لازمه رسیدن به حقیقت است و تعالی جامعه نیز در گرو همین تضارب اراء است . الان هیچ یک از مولفه­های فرهنگی که در جامعه فعالیت دارند ارزیابی درستی از جامعه و مخالفان و موافقان خویش ندارند. و همه، به تصوراتی که معلوم نیست تا چه حدی واقعی است، آویزان شده­اند، از جمله شما هم - یعنی مجله آدینه - ارزیابی درستی از حضور خویش و میزان مقبولیت و مطلوبیت خویش ندارید و فرصتی برای «محک زدن» معتقدات و باورهای خویش نیافته­اید.

 دیگر اینکه من نه تنها به این گفته مالکوم ایکس باور دارم که می گوید : «نه ! من آمریکایی نیستم. من یکی از 22 میلیون سیاه پوستی هستم که قربانی توسعه طلبی آمریکایی شده است. ما همه قربانی حکومتی شده­ایم که دموکراسی نیست، بلکه نوعی ریاکاری است... من آمریکا را از چشمان یک قربانی می­نگرم و نمی­دانم رویای آمریکایی کدام است، اما کابوس آمریکایی را خوب می شناسم». بلکه فراتر از آن معتقدم که اصلا دموکراسی یک لفظ موهوم و نامتعین است، چنانچه هیچ حکومتی را هم – اعم از راست و چپ- نمی­توان یافت که مصداق «رویای دموکراسی» باشد. همه حکومت­های ظاهرا دموکراتیک، ریاکارانه نوعی دیکتاتوری پنهان را در پس نقاب دموکراسی تحقق بخشیده­اند، و راستش اینکه دموکراسی یک رویاست ، یک رویای دور و بدون تعبیر . و شاید هم یک اتوپیا است، نمی دانم. هرچه هست دموکراسی یک مفهوم ذهنی و کاملا سوبژکتیو است که بشر در تصور «حکومت بر مبنای آزادی تعریف شده در تفکر فلسفی غرب»  به آن رسیده است و هرگز امکان تجربه تاریخی آن را نیز نیافته است چرا که قبل از هرچیز روح بسط سرمایه­داری از طریق سازمانهایی دیکتاتور مآب و انحصارطلب که صورتی سیستماتیک و نهادی به خلقیات بورژوازی بخشیده­اند، همه چیز را در سیطره خویش کشیده است. دموکراسی چیست و کجاست؟ جز در تصورات ذهنی آنان که به جستجوی این مفهوم از آزادی برآمده­اند: «انسان هیچ نیست جز آزادی». حتی پوپر نیز نه با این مقدمه استدلالی که «جامعه غرب مصداق واقعی دموکراسی است» ، بلکه با این برهان که «بالاخره اینکه موجودیت پیدا کرده از هیچ چیز که بهتر است» به دفاع از جامعه غرب برمی­خیزد.

نهادهای اجتماعی و حکومتی هم که در جوامع جهان سوم شکل گرفته­اند جز تقلیدی ظاهری از دموکراسی بیش نیستند و روح دموکراسی در آن دمیده نشده است،‌ چراکه فرهنگ آن وجود ندارد. به همین علت هم هست که حکومتهای جهان سوم علی رغم تلاشی که به خرج می­دهند به تکنوکراسی دست نمی­یابند. تکنوکراسی و دموکراسی علی رغم تمایزی که در مفهوم دارند یک چیزند. یعنی تکنوکراسی صورت نهادی شده دموکراسی است و اما «تکنیک» کسانی را به حکومت می­رساند که با خصائل ذاتی تکنولوژی همسوئی بیشتری دارند از همین روی، درست خلاف مفهوم دموکراسی که حکومت مردم است در حکومتهای ظاهرا دموکراتیک بخشی بسیار اندک از مردم که ثروت و قدرت در کف آنها است بر دیگر مردمان حکومت می کنند. علی­الظاهر شرط کافی اینکه حکومتی را دموکراسی بنامند آن است که راه را بر تامین حوائج نفس اماره جمعی و فردی بگشاید و این شرط، خواه ناخواه ، مهمترین است.

دموکراسی و آزادی مطبوعات2

اینکه گفتم جوامعی مثل ما حتی در مفاهیم غربی خودشان را جست­و­جو می کنند شاهد مثالی حاضر و آماده دارد و آن اینکه در کشور ما مردمان و مسئولان ، دموکراسی را صادقانه و با پرهیز از ریاکاری ، طوری فهمیده­اند که بر اساس آن حکومت جمهوری اسلامی یک دموکراسی است، چرا که حکومت حاضر، مقبول و منتخب مردمی است که انقلاب کرده­اند.

خلاصه آنکه در اینجا حتی آزادی مطلق مطبوعات نیز کمکی به نهادی شدن دموکراسی نخواهد کرد، و این قول علی رغم غرابت آن با اقوال رایج ، یقین من است.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی