در ادامه ی مطلبی با عنوان «یادداشتهای سانسور شده» که در ویژهنامه سینمائی سوره شماره 2 پاییز 1370 منتشر شده است، دست نوشتهای از سید مرتضی آوینی به یادگار مانده که تیتر این مطلب «آینه هزار پاره» است که به بحث حقیقت و نسبیتگرایی میپردازد؛ در طلیعه ی این مطلب قبل از تیتر آینه هزار پاره، سید مرتضی آوینی نوشته است:
یادداشت دیگری هست که اگرچه با مباحث بالا در ارتباط نیست اما ناچار از ذکر آن هستم هر چند چون چوب زدن به مُرده جلوه کند. وقتی یک معضل اجتماعی، حل ناشده رها شود دیر یا زود سر از جایی دیگر در خواهد آورد. این مسأله نسبیتگرایی نیز مثل کورکی است دردناک که تا سر باز نکند ما را رها نخواهد کرد.
آینه هزار پاره
در مقاله ی معروف «آقای نصرآبادی با چه کسی شلتاق میکند؟» آمده بود:
مولوی از نسبیگرایان است و من این تفکر را ابتدا از وی وام گرفتهام. مثال عوام فهمی هم میآورد که در خور ذهن شماست و چندان به حاشیه روی نیاز ندارد. میگوید: حقیقت آیینهای بود در دست خداوند که از آسمان به زمین افتاد و شکست، هر تکهاش پیش کسی افتاد، آن را برداشت، خود را در آن دید و گمان برد همة حقیقت پیش اوست. در حالی که تکههای حقیقت پیش همگان پخش بود.